پسر قصه گفت،
دختر باور کرد،
کودک سر راه ماند !
« داریوش خطیر »
دلم برای باغچه میسوزد
کسی به فکرگلها نیست
کسی به فکرماهیها نیست
کسی نمیخواهد
باورکند که باغچه دارد میمیرد
که قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده است
که ذهن باغچه دارد آرام آرام
از خاطرات سبزتهی میشود
و حس باغچه انگار
چیزی مجرد است که در انزوای باغچه پوسیده است
......
فروغ فرخزاد